نبض..
سوار ميشم... خسته بودم... ميشينم... ميرم بالا... بهش مسيج ميدم... صابر ميگه... تعاوني ميگه... جواب نداده...
بيدار ميشم... بليطم رو ميدم به رئيس.... ميخنده و ميره... پايين دارن ميخندن...
آقا.. خوش خواب... بليط...
تكون ميده... با دستاش... بيشتر..
آقا بيدار شو...
با نگراني.... زندس ؟؟...
نبضم رو ميگيره و من بيدار ميشم !
ذهن نوشت..
بابا باهام روبوسي كرد... از هم خداحافظي كرديم.... پر بودم از حس شادي، شرمندگي، غرور.....
سوار قطار ميشم... شايد من هميشه بايد يه حس تعلق داشته باشم.... داشته باشن...
مسيج ميده... من تو قطارم... انديمشك – تهران.... آنتن ميره...
حسين و دوستمون تو رستوران نشستن.... بعد از 4 سال... امين الآن حرف تو شده بود !.... برميگردم...
سلام.. با موبايل حرف ميزنه... محل نميزاره... سلام، مرسي.... ميام كه برم رستوران.... ببخشيد آقا فكر كردم مزاحميد جواب ندادم !...
جا نيست.... دم در برگشتيم... حسين دهنش پر بود...
خرما و شكلات تعارف كرد...
خلوت كنيد... جان ؟... گفتم خلوت كنيد.... چشم .
حسين نماز ميخوند... پشت شيشه... روبوسي...
ميريم و طبقه بالا ميشينيم.... تا 12 فيلم ديديم...
هنوزم عوض نشدي امين... آره تفلك...
شب بخير .
من + جاده +..
من ادامه خواهم داد….
اين يه وجب خاك اينترنت مال منه…
من با عشق خواهم نوشت…
من ادامه خواهم داد…
نویسه جدید وبلاگ
دوست داشتن زیبا ترین تجربه دنیاست ای کاش حرف شریعتی که می گوید :
"این رسم زمانه است آنکس که دوستش داریم دوستمان ندارد و آنکس که دوستمان دارد دوستش نداریم و آنانکه همدیگر را دوست دارند به هم نمی رسند" دروغ باشد!!!!!!!
هنوزم محبت هست..
ديگه صبح زودم از گرما كلافه ميشم...
از كارم راضي نيستم... از زندگيم راضي نيستم...
وقتي به خودم ميام كه برگه هاي جزوم وسط خيابان تو هوا پخش ميشن....
به زمين و زمان لعنت ميفرستم و نگاه برگه هام ميكنم و زحمتي كه براي نوشتن كرده بودم...
ماشين ها رد ميشدن و برگه ها پخش ميشدن...
دور ميزنم و برميگردم كه بتونم برگه هام رو جمع كنم....
چند رهگذر كه منو ديده بودن جمع شدن و سريع تمام برگه ها رو جمع ميكردن..
خوشحالي من اون لحظه وصف نشدني بود .
من + ماشينم...
از اونجايي كه نه آمپلي فاير داريم و نه تيوتر راديو رو روشن ميكنم و آهسته حركت ميكنم...
فركانس 107.3
از اون بالا كفتر مياد..... خش خش
همه چي آرومه... من چقد خوشحا..... خش خش. .. ... ....
امشب دل من هوس رطب كر.... خش خش. .. ... ....
تو سپيدي من سياهم تو چ.... خش خش. .. ... ....
به خونه ميرسم و راديو رو خاموش ميكنم .
ملاحضات ! :
FM PLAYER