كلاغ

رو صندلي تو پارك نشسته بودم.. تو چمن ها يه قسمت آب جمع شده بود... گنجشك ها ميومدن و تو آب شنا مي كردن و كلاغ ها و كبوتر ها ميومدن و آب ميخوردن...

 

دوتا كلاغ بودن... يكيشون پفكي پيدا كرده بود و گرفته بود... ميخواست آب بخوره... ولي از ترس اينكه اون يكي كلاغ پفكش رو نبره آب نميخورد !... تا ميخواست پفكش رو بزاره زمين اون كلاغه ميومد و سريع ميخواست ازش ببره... بدزده !...

 

برام خيلي جالب بود... كلاغه نيم متري ازش دور شد تا اون پفك رو بزاره زمين و بخواد آب بخوره.... تا سرش رفت پايين و آب از گلوش پايين نرفته، كلاغه صورتش رو سمت ديگه كرده بود و ميومد سمت اون بيچاره اي كه داشت آب ميخورد و نزديك كه رسيد اونقد سريع پفك رو برداشت كه من نتونستم ببينم !!...

 

از كلاغه خوشم اومد........ اونايي كه كلاه سرشون بره همون بهتر كه برن بميرن...

 






گزارش تخلف
بعدی