من + لب هاي تو + ...
آروم به هم نزديك شديم... وقتي به خودم اومدم كه لب هاي تو روي لب هاي من بود... بوسيدم... هنوز دو دل بودم.. تو اجازه فكر كردن به من ندادي.. لب هام رو ميبوسيدي و به من فشار ميدادي.. مزه ي لب هات رو تجربه كردم... رژ ليمويي.. بوسيدن نبود ديگه... اين من بودم كه لب هاي تورو ميخوردم و از طعمشون لذت ميبردم... گرم بودن و نرم... از خيسي لب هاي تو لب هاي من هم.... از هم فاصله گرفتيم...
مزه ي لب هاي تو بود و معصوميت از دست رفته ..
كيفت رو چك كن !
كيفت رو چك كن !
توي كوپه نشسته اي... حرف هاي پوچ و تهي لر انديمشكي كه از قبض موبايل و دوست دختر و جنگ و.... حرف ميزنه حوصلت رو سر ميبيره.... كفش هات رو در مياري و ميري روي تخت بالا دراز ميكشي و جزوت رو باز ميكني و شروع ميكني به خواندن براي امتحان فردا...
گاهي اوقات چقدر دلم به حال اين ملت ميسوزد... ما به فكر بالاترين برگ بودن هستيم و آن ها.....
حرف شماره موبايل شده بود و لره با افتخار از بدهي 200 هزار توماني خودش حرف ميزد... لر ديگه با افتخار از شماره راند موبايلش...
ساعت 11 شب... با وجودي كه نور چراغ اذيتم ميكرد سعي در خوابيدن داشتم كه ه ه.... بوي بدي اذيتم كرد !! نگاه پايين كردم... بوي شيربرنج بود كه داشتن ميخوردن......
من..... پس از آن غروب رفتن، اولين طلوع من.......
صبح نزديك رباط كريم بود كه يكي از لرها از بقيه خداحافظي كرد و از كوپه خارج شد.. دوتا لري كه با هم بودن مونده بودن... پسره به دوستش گفت چرا اينجا پياده شد ؟!... زود باش نگاه كيفت كن ببين چيزي ازمون نبرده باشه !!....
كاشكي من
كاشكي من...
كاشكي من به جاي اوني بودم كه الآن روي ميز بود.. كاشكي وقتي سرد بودم گرماي دست هاي تو بود كه منو گرم ميكرد و از گرماي تو درونم آب ميشد.. كاشكي اين من بودم كه طعم لب هاي تو رو تجربه ميكردم.. كاشكي من رو هم ميك ميزدي و ميتونستم من هم لب ها و زبون تو رو.... !!
كاشكي ميدونستي كه من هم به اندازه ي اون آيس پك شكلاتي كه توي دست هات محكم نگه داشتي شيرين هستم !