لر نميخوره كه.......

لر نميخوره كه.......

 

ماجرا از اونجا شروع شد كه.... كه توي كيفم ماست چرب و نان گذاشتم !... توي قطار بوديم.. تا تك تك مسافرا رو وادار به خوردن ماست نكردم كوتاه نيومدم... بعد از خوردن ماست هنوز ته ظرف ماست مونده بود..

من رو به جمعيت : بايد بخوريد.. وگرنه ميريزمش دور...

جمعيت : يكي آروغ ميزد !!... يكي نميخورد... يكي دسش رو شكمش بود.. يكي شكمش شل شده بود !.. يكي هم از اون بالا گفت بده به من... داشت ماست رو سر ميكشيد كه ياد اين سخن افتادم..

لر نميخوره كه سير شه...   ميخوره كه تموم شه !...

 

فضا : قه قهه جمعيت

 






نظرات:



گزارش تخلف
بعدی